اون روزی که برای سفارش لباس بابا کاملا اتفاقی رفتم مغازه آقای یزدانی،فک نمی کردم اون چند جمله صحبت رسمی با پسرشون قراره آینده ام رو بسازه و امشب من رو کنار تو بنشونه
خدایا شکرت...
اگه نیستم این روزا خوبم،خوب خوب
خدا این روزا داره اساسا روی من رو کم میکنه و چقد به نفعمه این رو کم کنی