مسافر کویر

ما مسافر کویریم کی میاد ستاره چینی؟

مسافر کویر

ما مسافر کویریم کی میاد ستاره چینی؟

هستی کوچولوی من

 خیلی کیف داره یه بچه اینقد دوست داشته باشه که قبل اینکه یاد بگیره مامان باباشو صدا کنه اسم تو رو(البته دست و پا شکسته) یاد بگیره و صدات کنه 

 

دیشب وقتی به این جریان فک کردم یاد محمد افتادم که وقتی میخواد اذیتم کنه میگه:" این بچه رو تو بزرگ میکنی نه مامانش"(اون فقط روزی یکی دو ساعت پیش منه ها

دلم واسش تنگیده

سفر بخیر

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست/هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

خواندنی هایی هست

اقرا 

اقرا باسم ربک الذی خلق  

 

بخوان به نام گل سرخ،در صحاری شب،

که باغ ها همه بیدار و بارور گردند... 

بخوان...

تنها ماندم،تنها رفتی

نمیتونی فکرشم بکنی امشب چقد دلتنگم و تنها و حتی غریب

انگار ته یه چاه گیر افتادم و هیچ کس فریادمو نمی شنوه 

بقیه هیچی!!! انگار دیگه تو هم نمی شنوی،کفر نمیگم،خیلی هم راست میگم;حرف دلمه. 

پس کی دستمو میگیری و میاریم بیرون؟؟؟من این پایین کم میارم و می میرما

روزهایم می گذرند بی تو...

کاش جلد می شدم

این روزا خیلی بیشتر هوایی میشم 

قبلنا فقط امام رضا بود اما از دیشب هوایی کربلا شدم 

اون دختربچه توی فیلم "هر شب تنهایی" عطیه رو باور کرد و اونم که ذاتش جز مهر نبود بهش محبت کرد،بی دریغ... 

...منم که باورم درست نیست وگرنه ذات شما جز کرم و بخشش نیست 

سر به هوایی هم اندازه داره

این روزا خیلی گیج و سربه هوا شدم دلیلشم نمیدونم،میگی نه میگم برات: 

چند وقت پیش خودم تنهایی(هیچ کی هم کمکم نکردااااا) انگشتم رو لای در ماشین گذاشتم که هنوزم اثرش روی ناخنم هست.حالا بگذریم از اینکه معمولا موقع سوار شدن کله ام بینگ میره تو در شایدم در تو کله ام 

شنبه هم خوشم آمد ساعت مامان رو دستم کنم.مطمئن بودم از گردش که آمدیم درآوردم و فک می کردم گذاشتم تو اتاق خودش جلوی آینه اما نبود!!!ای خدا پس کجاست؟؟؟مامان که گفت توی باغ گمش کردی(اونم ساعتی که25 سال گم نشده و یادگار ازدواجشه)50بار نگاه کردم نبود تقریبا تمام خونه رو زیر و رو کردما اما ندیدمش.رفتم مهمانی و از مهمانی که برگشتم  دیدم جلوی آینه است!!! 

اینا در مقابل دیشب عالیه:بابا حوصله اش سررفت و گفت بریم خونه دایی جان.محمد خونه نبود،دیروز امتحان داشت امروز هم 2تا امتحان.ما هم حس خواهرانمون گل کرد و زنگ زدم گفتم میخوای جزوه اتو بیارم و بردم. 

وقتی آمد خونه دایی گفتم تو ماشینه برو بیار،زنگ زد که نیست منم گفتم حتما تو خونه جا موند. 

ساعت 12:30 اندر منزل:هرچی می گردیم نیست،می گردیما اما نیست 

مامان:" من موقعی که رفتی از خونه بیرون دیدم دستت بود" 

فک کردم و تنها حدسی که زدم:دستم بود موقعی که می خواستم در ماشین رو باز کنم گذاشتم روی سقف ماشین و یادم رفت بردارم.طفلکی کلی نخونده داشت و من روم نمیشد حتی بگم ببخشید واقعا جایی برای عذرخواهی هم نبود... 

گفتم صبح تو راه دانشگاه از بچه ها جزوه میگیره و میخونه؛از شانس عالیش امروز قطار خراب شده و نیامده. حالا هم دیر میرسه و هم مثه قبل اینقدا توی راه وقت خوندن نداره... 

گند زدما،گند 

 

یه چیز بی ربط: 

این روزا ساکت موندم ومنتظرم ببینم خدا کی گفتنی هاشو میگه