دلتنگی تو

برای من شنیدن اینکه "دلم برام تنگ شده" یا "جات پیشم خالیه" از تویی که کمتر احساست رو به زبون آوردی یه دنیا می ارزه

۲۴تمام.

حدود ۲۴ سال و ۵-۶ ساعت پیش تو بیمارستان مهدیه تهران یه دختری به دنیا آمد که الان شده من! 

اون روز همه خیلی خوشحال بودن،هیچ کسی نمیدونست که این دختر در آینده چی و چجوری خواهد شد اما همه واسه خودش  دوسش داشتن.  

بچه که بودم همیشه به نظرم 24 ساله ها خیلی بزرگ  بودن،فک میکردم منم وقتی 24 ساله بشم خیلی بزرگم،خیلی کارا رو کردم و به خیلی جاها رسیدم.این رو میدونم که اون روزا زندگیم خیلی هدفمندتر از الان بود، اما امروز  24سالگیم تموم شد  و من اصلا بزرگ نیستم و برعکس هنوز خیلی کوچیکم.من اصلا از این 24 سال زندگی خوب استفاده نکردم.خیلی روزام هدر شده، قدر خیلی از چیزای خوبی که داشتم رو ندونستم و خواسته  یا ناخواسته از دست دادمشون.امیدوارم خدا من رو ببخشه و بنده های خدا البته...

راستی به نظر تو من بزرگ شدم؟ 

پی نوشت: بعد این همه ناله یه چیز جالب:بنده به عنوان یک مهندس کامپیوتر در لحظه تولدم امسال داشتم اساسا کامپیوترم رو گردگیری می کردم،دیگه ثابت شد مهندسم بابا

پیامبری باد

 همیشه خیلی دوس دارم موقع اذان صبح بیدار باشم و نماز رو اول وقت بخونم ولی خب تنبلی یا هرچیز دیگه نمیذاره،داشتم وبگردی میکردم که یهو به یه متن خوردم که این خاطره رو یادم آورد : 

پارسال که خوابگاه بودم یه شب با صدای باز شدن پنجره اتاق از خواب پریدم -از اون بادهای وحشتناک یزد می آمد و پنجره رو باز کرده بود- وقتی بیدار شدم دیدم که الله اکبر اذانه. خیلی کیف کردم 

از اون روز به بعد، من که با باد و صداش اساسا مشکل داشتم، دیگه خیلی دوسش دارم.چون  ایمان دارم که باد پیامبری از پیامبران خداست.مثل بارون،برف و یا حتی بعضی از خواب و رویاها 

بعد دعایی که واسه همه می کنید اگه منم یه گوشه از یادتون آمدم،دعام کنید 

خوش باشید