مسافر کویر

ما مسافر کویریم کی میاد ستاره چینی؟

مسافر کویر

ما مسافر کویریم کی میاد ستاره چینی؟

دیرگاهیست که دلم برای خودم تنگ...

خیلی وقتا هست که آدم نمیدونه نسبت به یه چیز چه حسی داره؛ 

منم الان بدجوری تو این حالت افتادم: 

دیروز پروژه مون تمام شد البته جز بخشی از مستنداتش؛خب باید خیلی خوشحال باشمهستما ولی یه حس متضاد هم دارم؛ 

زهرا امروز رفت خونه بدجوری حالم گرفته است یا بهتر بگم دلم گرفته؛دلم برای او تنگ... 

منم میرم تا یکی دو روز دیگه؛خب باید خوشحال بود یه مرحله از زندگیت میشه گفت با موفقیت تمامه ولی...راستش نمیخوام برم؛دلم برای یزدم تنگ... 

زیاد چرند میگم ولی... 

...دلم برای تو هم تنگ...

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 00:51

روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد
گر چه یاران فارغند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا کوشش آن حق گزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم مدام زنده رود باغ کاران یاد باد
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند ای دریغا رازداران یاد باد

شکلات سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 01:38

هرگز از دوری این راه مگو !


و از این فاصله ها که میان من و توست


و هرگاه که دلت تنگ من است،

بهترین عکس مرا قاب کن

و پشت نگاهت بگذار !

تا که تنهایی ات از دیدن من جا بخورد !

و بداند که دل من با توست

و همین نزدیکی ست

شکلات سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 01:40

چقدر عجیب است خدایا! درست مثل آن است که تاریخ دوباره و چندباره تکرار می شود... حتی بوی چای صبحگاهی هم درست همان بو است! و این آدمها... مثل آن است که از پیش می شناسمشان! نه! نمی شناسم؛ اما انگار جایی دیده ام ایشان را! جایی بسیار دور و گنگ... مثل آن یکی ها! همانها که با همه ی بیگانگی رنگارنگشان، برای لحظاتی حس «درک روح مشترک» را در من انگیختند... و می انگیزند...

و شاید هم «این» همان حس است! شاید همان حس وصف ناشدنی درک ناگهانی آن روح همگانی است! شاید...

به هر صورت، این روزها هم خیلی چیزها هست که باید دریافت تا دیر نشده! امید که دریابم...

شکلات سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 01:42

هرچه کردم نشدم از تو جدا ، بدتر شد
گفته بودم بزنم قید تو را ، بدتر شد
مثلا خواستم این بار موقر باشم
و به جای "تو" بگویم که "شما"، بدتر شد
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود
تازه، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
چاره دارو و دوا نیست که حال بد من
بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد
گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی
زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تو را ، بدتر شد

روی فرش دل من جوهری از عشق تو بود
آمدم پاک کنم بدتر شد
خیلی قشنگ بود ممنون
خوش باشی

صدیق شنبه 11 مهر 1388 ساعت 22:43

دلم برای گلم تنگ
برای کفشهای نو هم تنگ
برای هرچه ندارم
دلم برای تو هم تنگ
و نیز برای تو ...

قربون دل تنگت برم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد